صفحه ١١٩

خَلَقَ الآجالَ فَأَطالَها وَ قَصَّرَها وَ قَدَّمَها وَ اخَّرَها»؛
يعنى در كنار شادى، غم را گذاشته است كه گمان نكنيم در آن شرايطى كه هستيم همواره خواهيم بود و غرور و تكبر، ما را از شرايط امتحانِ زندگى دنيايى غافل كند و اجل ها و فرصت هاى دنيايى را نيز متفاوت مقدّر فرمود، به طورى كه براى بعضى آن را طولانى مقدّر كرد و براى بعضى كوتاه، تا هر كس همواره فقط در فكر خوب امتحان دادن باشد، و همواره خود را در معرض مرگ بيابد، هر چند مقدّر شده باشد كه عمرش طولانى باشد. گاهى در سلامت به مرگ كشيده مى شوى، گاهى در فقر به غنا و همه اين موقعيت ها براى ايجاد شرايط امتحان است در همه ابعادى كه ما بايد امتحان شويم. بايد نوع نگاه به زندگى را درست كنيم و عمده آن است كه جاى رزق را درست بفهميم تا بتوانيم درست بندگى كنيم وگرنه تمام عمرمان مى شود دنبال رزق دويدن و ابعاد انسانيمان را كه بايد متعالى كنيم، لگدمال مى نماييم.
اگر بر اساس معارف دين زندگى نكنيم، عملًا در دنيا جان مى كنيم. قبلًا عرض شد؛ آن روستايى ساده گفت: چرا من در ده زندگى كنم و بروم علف بياورم كه گاو بخورد و زير پايش را هم مجبور شوم تميز كنم، خانه و اسباب زندگى را مى فروشم و به شهر مى آيم، هر روز صبح در صف شير پاستوريزه مى روم و شير مورد نيازم را هم مى خرم. ظاهر زندگى شهرى يك رفاه است، ولى حالا كه به شهر آمده زندگى اش وحشتناك شده است و آثار اضطراب و گرفتار رزق شدن و غفلت از بندگى، آرام آرام در شخصيت و روان او پديدار مى شود، حالا دير بجنبد شير