صفحه ١٠٧

  نیست.
و اگر از این معنى گام فراتر بگذاریم مى بینیم مسأله خاصیت آتش افروزى بوسیله چوب درختان! منحصر به چوبهاى درختان «مرخ» و «عفار» نیست، بلکه در همه درختان این خاصیت هست - اگر چه آن دو چوب بر اثر مواد و وضع مخصوص خود آمادگى بیشتر براى این کار دارند- و تمام چوبهاى درختان اگر محکم به هم بخورند جرقه مى دهند.
به همین دلیل گاهى آتش سوزیهاى وحشتناک و وسیع در دل جنگلها روى مى دهد که هیچ انسانى عامل آن نبوده، و فقط این «آتش» زیر سر «بادها» است که شاخه هاى درختان را به هم کوفته اند و جرقه اى در میان برگهاى خشک افتاده، و سپس ادامه وزش باد به آن آتش دامن زده است.
این همان جرقه الکتریسته است که بر اثر اصطکاک و مالش آشکار مى گردد. این همان آتشى است که در حقیقت در دل تمام ذرات موجودات جهان (حتى در دل درختان و آبها) نهفته است، و در شرایط خاصى خود را نشان مى دهد و از «شجر اخضر» ، «نار» مى آفرینند!
این معنى وسیعترى است که چشم انداز جمع اضداد را در آفرینش گسترده تر مى سازد، و بقاى در فنا را مشخص تر نشان مى دهد.
اما تفسیر و معنى عمیقترى که به کمک دانشهاى روز بر آن دست یافته ایم همان بازگشت انرژى ذخیره شده نور آفتاب به هنگام ترکیب سلولز نباتى (از کربن و اکسیژن و ئیدروژن) مى باشد که وقت سوزاندن چوب و هیزم و تجزیه شدن سلولز و ترکیب «کربن» آن با «اکسیژن» هوا، آزاد مى گردد.
این نور و حرارت مطبوعى که در زمستان درون کلبه آن روستایى را