صفحه ٢١٤

است. «أَنَا أُنَبِّئُكُمْ»
5- هم زندانى يوسف عليه السلام به اندازه اى به خبرگى يوسف اعتماد داشت كه از طرف خود به پادشاه وعده قطعى به تعبير خواب داد. «أَنَا أُنَبِّئُكُمْ بِتَأْوِيلِهِ»*
6- آگاهان را به جامعه معرفى كنيم، تا مردم از آنان بهره مند شوند. «فَأَرْسِلُونِ»
7- بعضى از كارشناسان در انزوا به سرمى برند از آنان غافل نشويد. «فَأَرْسِلُونِ»
8- ما بايد به سراغ استاد برويم، نه آنكه استاد را احضار كنيم. «فَأَرْسِلُونِ»*

سوره يوسف، آيه 46

يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنا فِي سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعِ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ لَعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ «46»
 (فرستاده شاه، وارد زندان شد و گفت:) اى يوسف! اى مرد راستگوى! درباره ى (اين خواب كه) هفت گاو فربه هفت گاو لاغر را مى خورند و هفت خوشه ى سبز و (هفت خوشه ى) خشكيده ديگر، به ما نظر بده تا به سوى مردم برگردم، شايد آنان (از اسرار خواب) آگاه شوند.

نكته ها:
 «صديق» به كسى گفته مى شود كه گفتار، رفتار و اعتقادش، همديگر را تصديق كنند.
دوست يوسف چون رفتار و كلام يوسف را در زندان ديده بود و از سوى ديگر، تعبيرهاى خواب خودش و دوستش را مطابق واقع ديده بود، يوسف را صدّيق صدا زد.
خداوند ابراهيم را «صدّيق» خوانده، «إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً» «1» و او را خليل خود كرد؛ «وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلًا» «2»
مريم را صدّيقه خوانده، «وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ» «3» و او را برگزيد؛ «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ» «4»