صفحه ١١٣

  و زندگى را از سر گرفته است، و معلوم نیست در آینده نیز چند بار این صحنه مرگ و زندگى تکرار گردد؟
اگر مجموعه جهان هستى را به آن جنگل تشبیه کنیم منظومه شمسى یکى از درختان آن، و کره زمین ما یکى از شاخه هاى آن مى باشد، و ممکن است هزاران بار این منظومه و این کرات متولد شده و مرده باشند، پوسیده و متلاشى شده و همانند همان درخت جنگلى از نو جان تازه گرفته باشند، مگر نه این است که ژئوفیزیستها اخبارى جسته گریخته درباره خاموشى تدریجى جهان و پدید آمدن حالت سردى و یکنواختى در آن و سپس تجدید حیات نوین با انفجار جرقه عظیم دیگرى در کانون آن جهان بى روح به ما مى دهند؟
در حقیقت زندگى ما بى شباهت به زندگى یک مشت موجودات زنده ذره بینى که روى یک برگ شناور در وسط یک اقیانوس عظیم به سر مى برند، نیست. همین قدر مى بینیم امواجى قایق ما را بالا و پائین مى برد، اما این امواج از کدامین نقطه اقیانوس سرچشمه گرفته، براى ما روشن نیست.
بنابراین آنچه درباره عظمت جهان هستى ذیلا مى گوئیم در حدود شعاعى است که هم اکنون از آن آگاهى داریم، شعاعى که نسبت به پهنه آفرینش بسیار ناچیز و محدود است و بیش از آنچه تصور شود کوچک.

اما همین شعاع کوچک بسیار عظیم و حیرت زاست و شاهکار بزرگى است که هم «عظمت» و هم «ساختمان» آن شگفت انگیز است.
مى دانیم در گذشته ابعاد این جهان را سه هزار میلیون سال نورى