صفحه ٤٦

    این سخن را جز دیوانگان باور نمى کنند!
«و کافران گفتند آیا کسى را به شما نشان دهیم که مى گوید: هنگامى که شما مردید و از هم متلاشى شدید آفرینش جدیدى پیدا خواهید کرد؟ این شخص یا به خدا تهمت مى زند و یا دیوانه است».(21)
و به این ترتیب بعد از مسئله ایمان به خداى نادیده، این مشکلترین مطلبى بود که بر فکر جمعى از مردم جاهلیت سنگینى مى کرد با اینکه از درون فطرت خود زمزمه لطیف رستاخیز را مى شنیدند اما جنجالى که از رهگذر جهل و نادانى آنها بر مى خاست این زمزمه را در خود گم مى کرد.
آنها نمى دانستند همین دانه خرماى خشکیده و پوسیده اى که در لا به لاى خاک ها گم مى شود، شاید تاکنون ده ها بار جزء زمین شده و سپس از مجراى ریشه درخت خرمایى سر از شاخه ها برآورده و دوباره شکوفه و سپس خرماى لذیذ وتر و تازه اى شده و باز هم خکشیده و به روى خاک افتاده است.
و یا آن شیر شتر، بارها جزء بدن بچه شترى شده و پس از مردن و خاک شدن او به زمین برگشته و از مجراى ریشه گیاه و یا بوته خارى جزء بدن شتر دیگرى گشته و از عروق او به پستانش انتقال یافته و سپس شیر تازه اى گردیده است!
این فکر جاهلى که موجودات زنده این جهان معدوم مى گردند و بازگشت معدومان ممکن نیست، تنها در مغز آن عرب بیابانى نبود، بلکه شاید از مغز یک فیلسوف نیز در شکل دیگرى خودنمایى کرده باشد که اگر بنا باشد رستاخیز و معاد صورت گیرد «اعاده معدوم»! لازم مى آید و اعاده معدوم محال است!