صفحه ٢٤٥

  قلمه هاى درختان، رشد و نمو پیدا کند و بدن اصلى را بسازد تا چه رسد به اینکه مقدار قابل ملاحظه اى از بدن دوم باقى بماند.
بنابراین در آستانه رستاخیز (در یک زمان کوتاه یا طولانى) اجزاى باقیمانده از هر بدن هر قدر کم باشند نمو مى کنند و پرورش مى یابند و همانند قلمه گیاهان بدن نخستین را مى سازند و به سر حد اصلى و طبیعى مى رسند و این موضوع هیچ اشکالى ایجاد نمى کند، بدن همان بدن است و شخصیت همان شخصیت و صفات و مشخصات همان صفات و مشخصات و لذا عینیت و وحدت در میان این دو بدن محفوظ خواهد بود.
شاید لازم به یادآورى نباشد که این راه حل براى مشکل آکل و مأکول، ارتباطى با فرضیه اجزاى اصلى و غیر اصلى ندارد، چون تمام اجزا از نظر ما اجزاى اصلى هستند، و همه قابل جذب در بدن دیگرى مى باشند.
 

سؤال
تنها پرسشى که در اینجا باقى مى ماند این است که طبق این نظریه، اجزاى معینى را مى توان یافت که روزى جزء بدن گنهکارى بوده و بعداً از طریق خاک شدن و جزء اندام گیاهان گشتن، جزء بدن انسان نیکوکارى شده است، آیا بازگشت این اجزاء که روزى در مسیر گناه و روزى دیگر در مسیر عبادت بوده اند به بدن اول که بدن گناهکار بوده است با اصل عدالت سازگار است؟    
 

پاسخ
جواب این سؤال با توجه به یک نکته روشن مى شود و آن این است که کانون آلام و دردها و همچنین آرامشها و راحتیها، روح آدمى است، و جسم