صفحه ٣٢

 مى دهند، و این الهامات به طرز مرموزى از درون ما مى جوشد.
مثلاً: یک حادثه ناگهانى در نزدیک ما یا در دورترین نقطه جهان رخ مى دهد، همین نیروى مرموز درونى; ما را به دنبال کسب خبر مى فرستد و بدون اینکه خودمان بدانیم چرا و به چه علت این همه اشتیاق به دیدن و شنیدن ماجراى حادثه اى که معلوم نیست ارتباطى به ما داشته باشد داریم نیروهاى خود را در این راه به کار مى اندازیم و تا نفهمیم چه بوده آرام نمى گیریم.
این حالت از نخستین لحظات عمر همراه ماست و تا آخر عمر هم از ما جدا نمى شود. بعد مى بینیم نام آن را «حس کنجکاوى» گذارده اند و مى گویند جزء فطرت و نهاد آدمى است.
نظیر این غرایز و الهامات فطرى فراوان است، ولى هیچ کس نمى تواند توضیح بیشترى درباره سرچشمه این الهامات فطرى در اختیار ما بگذارد، اما به هر حال در اصل وجود آنها و نفش آنها در راهنمایى تکوینى ما تردیدى نیست.
ایمان به زندگى پس از مرگ از جلمه همین «الهامات فطرى» است:
شواهد تاریخى فراوانى در دست داریم که بشر در طول تاریخ خود بلکه در دوران قبل از تاریخ نیز به زندگى پس از مرگ ایمان راسخ داشته و آثار مختلفى که از انسان هاى پیشین به یادگار مانده و چگونگى ساختمان قبرهاى آنان و اشیایى که همراه مردگان به خاک مى سپردند - چنان که مشروحاً توضیح آن خواهد آمد - همه گواه بر این موضوع است که انسان مسأله زندگى پس از مرگ را طبق یک الهام درونى دریافته.