صفحه ١٤٦

  قلبها زبانه مى کشد»!(63)
5- این دادگاه وجدان چندان نیاز به ناظر و شهود ندارد، و در صورت لزوم دست به خارج از وجود انسان دراز نمى کند بلکه معلومات و آگاهیهاى خود انسان را به عنوان شهود به نفع یا بر ضد او مى پذیرد.
همانطور که در دادگاه رستاخیز نیز ذرات وجود انسان حتى دست و پا و پوست تن او گواهان بر اعمال او هستند:
«حَتّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ; چون به کنار آتش دوزخ برسند گوش و چشم و پوست تن آنها بر ضد آنها گواهى مى دهد».(64)
این شباهت عجیب در میان این دو دادگاه نشانه دیگرى بر فطرى بودن این مسأله است زیرا چگونه مى توان باور کرد در وجود یک انسان که قطره کوچکى از این اقیانوس عظیم هستى است چنان حساب و کتاب و دادگاه مرموز و اسرارآمیزى وجود داشته باشد اما در درون این عالم بزرگ مطلقاً حساب و کتاب و دادگاه و محکمه اى وجود نداشته باشد این باور کردنى نیست.
بنابراین از سه راه، فطرى بودن ایمان به زندگى پس از مرگ را مى توان اثبات کرد.
از طریق غریزهء عشق به بقا، و از راه وجود و ادامه این ایمان در طول تاریخ بشر و از طریق وجود نمونه کوچک دادگاه رستاخیز در درون وجود انسان.