صفحه ١٠٨

ابراهیم (علیه السلام) تنها در شهر مانده بود، فرصت را مناسب دید و وارد بت خانه شد و تمام بت ها جز بت بزرگ را شکست. سپس تبر را بر گردن بت بزرگ آویخت تا شاید بت پرستان را از خواب غفلت بیدار کند. مردم به شهر بازگشتند و به سراغ بت ها رفتند و بت خانه را ویرانه یافتند و با خود گفتند: چه کسى با خدایان ما چنین کرده و به آنها ظلم روا داشته است؟
گفتند: جوانى به نام ابراهیم هست که همواره بت ها را تهدید مى کرد، حتماً کار او بوده است.
حضرت ابراهیم (علیه السلام) را حاضر کرده و شروع به محاکمه او کردند. آن حضرت در جواب فرمود: «مگر نمى بینید تبر در دست بت بزرگ است؟ حتماً از دست آنها عصبانى شده و با تبر همه آنها را درهم شکسته است! اگر قادر به سخن گفتن هستند، از خود آن ها بپرسید!» در اینجا بود که وجدان بت پرستان بیدار شد. خداوند درمورد این لحظه و عکس العمل آنها چنین مى فرماید: (فَرَجَعُوا اِلَى أَنْفُسِهِمْ فَقَالُوا اِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ)؛ «آنها به (وجدان) خویش بازگشتند و(به خود) گفتند: «حقّاً که شما ستمکارید!».(1)
واعظ درونشان بیدار شده و شروع به ملامت آنها کرد: «بت هایى که قادر به مراقبت و دفاع از خود نیستند، چگونه مى خواهند از شما حفاظت کرده و مشکلاتتان را برطرف نموده و خواسته هایتان را