صفحه ١٠٧

«منزّه است خدا، ما هیچ (خطا و) عیبى در او نیافتیم!» (در این هنگام) همسر عزیز گفت: «الان حق آشکار شد، من بودم که او را به سوى خود دعوت کردم و او از راست گویان است. این سخن را به خاطر این گفتم تا بداند من در غیاب، به او [= یوسف] خیانت نکردم وخداوند مکر خائنان را هدایت نمى کند. من خودم را تبرئه نمى کنم، که نفس (سرکش) بسیار به بدى ها امر مى کند؛ مگر آنچه را پروردگارم رحم کند. پروردگارم آمرزنده و مهربان است».
برخى از مفسّران جمله «و ما ابرى نفسى...» را به حضرت یوسف (علیه السلام) نسبت داده اند؛(1) در حالى که قرینه وجود دارد که مربوط به آن حضرت نیست، بلکه کلام زلیخاست. گویا زلیخا مى گوید:
من آن زمان گرفتار نفس امّاره بودم، امّا اکنون گوش به ملامت هاى نفس لوّامه داده و براثر حوادث مختلف وجدانم بیدار شده است و به وعظ واعظ درونم گوش داده و لب به اعتراف گشوده ام. این که من زن عزیز مصرم اشکالى ندارد و اگر عواقبى داشته باشد مى پذیرم، امّا وجدانم آرام مى گیرد و از شکنجه هاى آن رها مى شوم.

2. داستان حضرت ابرهیم (علیه السلام) و بت پرستان
روز عید که همه بت پرستان به خارج شهر رفته بودند و حضرت