صفحه ٣٣٦

رسالت محمّدى صلى الله عليه و آله وسلم است، گويا دين محمّد صلى الله عليه و آله وسلم براى هميشه در گرد و غبار سقيفه دفن مى شد.

وقتى حاكمان از باطن قرآن آگاهى ندارند
اجتماعى كه از طريق مكتب انبياء ممارست طولانى با آسمان معنويت ندارد، به راحتى با زنده كردن تعصّبات و عادات گذشته، از مسير ديندارى خارج مى شود و اين است كه بايد پس از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وسلم كسى پيشوايى امّت را به عهده گيرد كه دستى بر زمين و دستى نيز در آسمان داشته باشد و خودش از همه قبيله گرايى ها و عادات من درآورى انسان ها، آزاد بوده و معنى و حقيقت دين را بشناسد، تا بتواند در هر شرايطى ظاهر و باطن دين را حاكم كند و مقهور و منفعل شرايط نگردد، وگرنه اهل دنيا با آداب و رسوم من درآورى، چهره جامعه اسلامى را محجوب و نور خدا را در زير آداب و رسوم جاهليت پنهان مى دارند و خليفه اى كه دين خدا را صرفاً مجموعه اى از آداب و رسوم مى داند، در جايگزينى آداب و رسومى، به جاى آداب و رسوم ديگر مقاومتى نخواهد كرد و مى بينيد خليفه سوم در اجراى حدّ الهى بر وليدبن عقبه حاكم بصره كه در حالت مستى آمده بود در محراب مسجد و نماز صبح را هم چهار ركعت خوانده بود، طفره مى رود تا اين كه على عليه السلام در يكى از كوچه هاى مدينه حدّ خدا را بر او اجرا مى كنند و مى فرمايند: به خدا قسم! تا زنده ام نمى گذارم حدود الهى تعطيل شود. «1»