صفحه ١٩٨

اختلاف ريشه دار مى شود. اگر اهل البيت عليهاالسلام حاكم مى شدند، ممكن بود چند اموى مخالفت مى كردند؛ اما اين ها نمى توانستند جبهه قدرتمندى در مقابل حاكميت اسلام باشند، ولى با آن انحراف اوّليه و تقويت جريان هاى غير اسلامى ديديد كه اهل شام با حكومت امويان روبه روى اصل اسلام ايستادند و براى اسلام برنامه ريزى كردند، مدينه و مكّه هم كه هيچ، گويا خوابشان برده بود كه دارد در جهان اسلام چه مى گذرد.
 «و نسل هاى آينده را از رهگذر خون هايى بى ثمر ريخته و سيراب ناشدنى، به انقلاب هاى پشت سر هم كشاند.»
همين طور جنگ و باز هم جنگ و دشمنى، دامن جهان اسلام را گرفت، گويا جنگيدن مسلمانان با همديگر جزء لاينفك زندگى شان شده بود، حال چه جنگ جمل باشد و چه جنگ نهروان، و چه جنگ زيدبن على بن الحسين؛ ديگر فرق نمى كند، گويا خصومت و دوگانگى از مرز حقّ و باطل بودن جبهه ها، به اصل دشمنى و مبارزه تبديل شده بود. در دينى كه پيروانش را دعوت به يگانگى و وحدت و اخوّت مى كند و مى گويد: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَميعاً» «1»
 چرا كار به اين جا كشيده شد؟!

ريشه ضعف امروزين اسلام؟
 «خصومت هاى پشت سر هم، اسلام را آنچنان ضعيف نمود كه ما در دهه هاى گذشته يك مرتبه با واقعه فلسطين روبه رو شديم. ريشه اين ضعفى را كه شما از جهان اسلام نسبت به فلسطين مى بينيد بايد در