نباشند که در گذشته به آنها کتب آسمانى داده شد، سپس زمانى طولانى بر آنها گذشت و قلب هایشان (براثر فراموش کارى) قساوت یافت و بسیارى از آن ها گنهکاران اند؟!».(1)
فضیل که خود عرب بود و معناى آیه را به خوبى مى فهمید، با شنیدن این آیه شریفه و تأمّل و دقّت در مضمون آن، تکانى خورد و با خود گفت: گوینده این سخن کیست؟ مخاطب آن کیست؟ و پیام آن چیست؟ اى فضیل! این قرآن کلام خداست و خداوند با تو سخن مى گوید و تو را به سوى خود مى خواند!
پس از لختى اندیشه و تفکّر تصمیم مهم و سرنوشت سازى گرفت وبه پیام قرآن لبیک گفت وخطاب به خدایش عرض کرد: «بلى والله قد آن؛ آرى، به خدا قسم وقت بازگشت رسیده است» و این جمله را سه بار تکرار کرد. وى پس از لبیک گفتن به دعوت الهى از همان جا که آمده بود بازگشت و متفکّر و منقلب به سوى خانه اش حرکت کرد. از کنار خرابه اى رد شد، افراد متعدّدى را در آنجا دید که اجتماع کرده و وحشت زده اند. پرسید: چرا ترسان و اندوهگین هستید؟ گفتند: از فضیل بن عیاض بیم داریم.
با خود گفت: خدایا! کار من به جایى رسیده که بندگانت در این دل شب از ترس من به این خرابه پناه آورده اند؟! آیا توبه ام را قبول
طرحی نو در مسائل اخلاقی ج1
واعظان وناصحان