صفحه ١٥٨

فراوانى است که توانایى شکرش را نداشته باشى».(1) امّا ثعلبه که معناى سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله) را نفهمیده بود پشت سر هم تقاضایش را تکرار کرد و به حضرت گفت که با خدا عهد مى کنم اگر ثروت فراوانى به من بدهد کارهاى خیر به جا آورم. پیامبر (صلی الله علیه و آله) که دید او دست از تقاضاى خود برنمى دارد، برایش دعا کرد.
طبق روایتى چندى نگذشت که یکى از بستگان ثعلبه از دنیا رفت و اموال فراوانى از وى به جا ماند و آن اموال به ثعلبه رسید، که مقدار زیادى گوسفند بود. او که دید نمى تواند در مدینه از گوسفندان مراقبت و نگهدارى کند به ناچار در خارج از مدینه در صحرایى پر آب و علف سکنى گزید و توفیق شرکت در نمازهاى پنج گانه را از دست داد. گوسفندان زاد و ولد کرده و بیشتر شدند به گونه اى که ثعلبه توفیق حضور در نماز جماعت روزانه را به طور کامل از دست داد و به شرکت در نماز جمعه قناعت مى کرد!
پیامبر (صلی الله علیه و آله) مأموران جمع آورى زکات را به سراغ او فرستاد تا زکات گوسفندانش را بپردازد. مأموران در کمال ناباورى مشاهده کردند که این شخص کم ظرفیّتِ دنیاپرستِ تازه به دوران رسیده، به قانون الهى زکات معترض است! به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پیغام داد: «ما مسلمان شده ایم که جزیه ندهیم و زکات همان جزیه اى است که از