صفحه ٤٥

دوش مى كشيد و به حضرت على عليه السلام نفرين مى كرد، حضرت از او پرسيدند: مگر چه شده است كه به على نفرين مى كنى؟ گفت شوهرم شهيد شده است و كسى كمكم نمى كند (ظاهراً شوهرش در ليست شهداى جنگ از قلم افتاده بود). حضرت، مشك آب را برايش به خانه بردند و سريعاً برگشتند مقدارى آرد و گوشت و خرما برايش بردند. قرار شد آن زن آرد را خمير كند تا نان بپزند و حضرت گوشت ها را كباب كردند و دهان بچّه ها مى گذاشتند و مى گفتند: على را ببخشيد. بعد حضرت مشغول پختن نان شدند و در اين حال صورتشان را نزديك آتش مى بردند و مى گفتند: اى على! از آتش جهنم بترس و در حق يتيمان كوتاهى نكن. آرى معصوم نه تنها قدرتى براى خود قائل نيست، بلكه دائماً خود را بدهكار مى داند.
با روى كار آمدن ابابكر آدميان به فكر حكومت بر يكديگر افتادند و خودشان دست به قانون گذارى زدند و قانون آسمانى را به نفع قانون زندگى زمينى كنار گذاشتند. اگر تمام پيامبران در يك شهر جمع شوند، چون قلب همه آن ها قلب الهى و جايگاه سخن حق است، ديگر حكومت مردم بر مردم و حكومت خدا بر مردم، فرقى ندارد و مردم سالارى دينى يعنى همين. چرا كه در آن صورت قلب مردم پذيرفته است كه حكم خدا در جامعه حاكم باشد، در اين صورت حاكميت دين خدا، همان حاكميت خواست مردم است. امّا جايى كه قلب اكثر انسان هاى يك جامعه پر از هوس است، حكومت مردم بر مردم بدون نظارت و تنظيم حاكميت حكومت دين، حكومت هوس بر هوس است. به قول انديشمندان منتقد به دموكراسى غربى «اين دموكراسى؛ حاكميت كثرت هوس هاى سرگردان