صفحه ٣٦٢

نداشت، ولى از اين هايى كه سوابق انقلابى داشتند نگران و گله مند است، چون كسى كه ضدّ انقلاب است، از ابتدا جايگاهش مشخص است، ولى كسانى كه مدّعى طرفدارى از اسلام و انقلاب هستند، چرا با مواضعى كه مى گيرند وسيله اميدوارى و حاكميت دشمن مى شوند.
فرداى روزى كه با آن وضع فجيع حضرت على عليه السلام را به مسجد بردند و از او بيعت گرفتند، گروهى از مهاجر و انصار به سوى امام آمدند و گفتند: به خدا سوگند تو امير مؤمنانى و براى خلافت از همه شايسته ترى، ما آماده جان فشانى براى تو هستيم. امام فرمودند: فردا صبح همگان با سرهاى تراشيده در بيرون مدينه حاضر شويد. آن ها پذيرفتند و متفرق شدند و فردا كه امام به ميعاد رفت، جز سلمان و ابوذر و مقداد كه با سرهاى تراشيده آمده بودند، كسى را نيافت. آن سه نفر پس از بدرقه امام بازگشتند. «1» از اين حادثه به اين نكته پى مى بريم كه طرفدارانى كه فقط ادعا مى كردند و در وقت عمل به ميدان نمى آمدند، زياد بوده اند.
و فاطمه عليهاالسلام ادامه دادند: «وَ اللَّعْبَ بَعْدَ الْجِدَّ»؛ يعنى چه زشت است سستى مردان شما پس از تلاش و كوششى كه داشتند.
ابتدا به ميدان آمدند و مبارزه را شروع كردند و اسلام را به جاهايى رساندند ولى يك مرتبه در چنين بحران بزرگى، پشت اسلام را خالى كرده و رهبر اصلى اسلام را در ميدان حوادث رها نموده و نظاره گر توطئه سقيفه سازان شده اند و در نتيجه به خانه نشينى على عليه السلام راضى گشته اند،