صفحه ٣٣٣

خورده اند و همواره از خودآگاهى تاريخى زمانه خود محروم بوده اند. باز نمونه خودآگاهى تاريخى را در امام خمينى «رحمةالله عليه» مى بينيد و در مهندس بازرگان نمى بينيد، چون اسلام مهندس بازرگان، اسلامى نيست كه از فرهنگ فاطمه عليهاالسلام نور گرفته باشد، سراسر كتاب هاى ايشان را ملاحظه كنيد، گويا اصلًا فاطمه عليهاالسلام و موضع گيرى آن حضرت وجود خارجى نداشته است، نتيجه اش هم اين مى شود كه وقتى دانشجويان خط امام «رحمةالله عليه» به سفارتخانه آمريكا در زمان دولت موقتِ آقاى بازرگان حمله مى كنند، آقاى بازرگان استعفا مى دهد كه چرا به سفارتخانه آمريكا حمله كرده ايد، چون او آمريكا را يك دولت مى داند، كنار بقيه دولت هاى دنيا، در حالى كه دانشجويان ما متوجّه توطئه هاى آمريكا زير پوشش سفارتخانه مى شوند. چرا دانشجويان خط امامى مى فهمند اين سفارتخانه يك جاسوسخانه است و امثال بازرگان و بنى صدر و قطب زاده نمى فهمند؟ ريشه مسئله را در نزديكى و دورى به بصيرت فاطمه عليهاالسلام بايد جستجو كرد و هوشيارى خاص آن حضرت كه جايگاه هر حادثه اى را در متن تاريخ مى بيند و نه در شعارها و شخصيت هاى آن حادثه.
حضرت زهرا عليهاالسلام خطر فردايى را در خلافت ابابكر ديدند كه وقتى يزيدبن معاويه برسر كار آمد، در حالى كه سر حضرت اباعبدالله عليه السلام جلويش بود، گفت:
         لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْكِ فَلا             خَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحْيٌ نَزَلْ

بنى هاشم با مُلك و حاكميت بازى كردند، وگرنه نه خبرى از غيب در كار بود و نه وحى اى از آسمان نازل شد.