صفحه ٢٢٨

على عليه السلام بود غفلت كرديد، به جهت آن است كه تدبّر در قرآن و در آيات الهى را مورد توجه قرار نداديد. يعنى انسان به اندازه اى كه با فرهنگ قرآن آشناست، مى فهمد كه مسير زندگى زمينى بايد با برنامه خدا منطبق باشد. چون هم در مسير درونى، قلب بايد با برنامه خدا ادب شود، هم در مسير اجتماعى، مسائل جامعه بايد با برنامه خدا تنظيم گردد، وگرنه شيطان در قلب و در جامعه ميدان دار مى شود.
چرا اهل دنيا در مشكل و مصيبت زندگى مى كنند؟ چرا هوس ها بر اهل دنيا حكومت مى كند؟ چون ادب الهى را بر قلب و جامعه شان، حاكم نمى كنند. اگر دوستى و دشمنى، محبت و نفرتِ قلب، با برنامه خدا منطبق شد، قلب، ادب الهى پيدا مى كند و با حكم خدا حيات خود را ادامه مى دهد و در نتيجه به ثمر مى رسد، وگرنه كارش به پوچى و يأس و بى ثمرى خواهد كشيد. عين همين مسئله را نسبت به نظام خانواده مى توانيم داشته باشيم. اگر خانواده اى براساس حكم خدا عمل نكند، به وحدت حقيقى نمى رسد و هزاران معضل و مشكلِ غير قابل حلّ برايش پيش مى آيد.
به عنوان مثال؛ فرزند شما وقتى متوجه شود كه شما براساس ميل خودتان روى يك مسئله حساس هستيد و با او مخالفت مى كنيد، با كمى اصرار و قهركردن و التماس و ... نظر شما را تغيير مى دهد، خودتان هم مى پذيريد كه بايد كوتاه بياييد، چون دليلى بر حقانيت نظر خود نداريد. يعنى وقتى «نه» و «آرى» گفتن شما، موافقت و مخالفت شما، «نفسانى» شد، فرزند شما هم اميدوار مى شود كه بر شما و حرف و نظرتان حاكم شود. اما