صفحه ١٤٣

تمام فكر خود را متوقف گروه خود نمودند. اموى و هاشمى در آوردند و در دل اين جوّ يك مرتبه گفتند مگر مى شود از يك گروه هم پيامبر باشد و هم خليفه پيامبران! يعنى امويان به وادى ديگرى رفتند و از ملاك هاى اسلام خود را جدا كردند. اسلام مى گويد: «انَّ اكْرَمَكُمْ عِنْدَاللهِ اتْقيكُمْ» هر كس به اندازه تقوايى كه دارد، ارزش دارد و بايد مورد توجه باشد، چه هاشمى باشد، چه اموى.
گفتند مگر مى شود هم حاكميت از اين گروه باشد، هم رسالت؟ دقت كنيد اين طورى شيطان مى آيد. كوچه ما، شهر ما، شغل ما، ما و ما و ما، آمدن همان و آمدن شيطان همان. اگر گفته بودند «انَّ اكْرمَكم عندالله اتْقيكُم»، كه ديگر نمى گفتند از يك خانواده هم پيغمبر و هم خليفه نمى شود. گفتند حالا كه پيامبرى از ما نبود، پس خلافت بايد مال ما باشد. و روى همين حرف شيطانى هم ايستادند. حضرت مى فرمايند: شيطان تحريكتان مى كند. نتيجه اش اين شد كه:
180- «فَوَسَمْتُمْ غَيْرَ ابِلِكُمْ» پس داغ و نشان زديد بر غير شترتان.
داغ؛ علامت مخصوصى بود كه هر كس به شترهاى خودش مى زد تا معلوم شود شترهاى او كدام است. حالا وقتى من داغ خود را به شترهاى شما بزنم، معنايش اين مى شود كه شتر شما مال من است. مى فرمايند: نتيجه آن نفاق و اين شيطان گرايى اين شد كه داغتان را به شترى زديد كه مال خودتان نبود. و پايتان را جايى گذاشتيد كه نبايد مى گذاشتيد.
قبلًا نيز عرض كرديم كه متأسفانه خطبه حضرت زهرا عليهاالسلام با اين همه وسعت به دعواى فدك تبديل مى شود. فدك يك نمونه است كه حضرت