صفحه ٣٧٧

ابى الطفيل مى گويد: «پس از چند روز كه تازه عمر خليفه شده بود، يك يهودى از يهوديان مدينه پيش او آمد كه يهوديان مدينه آن يهودى را از فرزندان هارون برادر موسى «عليهماالسلام» مى دانستند، گفت: كدام يك از شما داناتر به پيامبرتان و كتاب پيامبر هستيد تا از او سؤال كنم؟ عمر به على عليه السلام اشاره كرد و گفت: اين اعلم به پيامبر ما و قرآن پيامبر ما است و آن يهودى پرسيد آنچه پرسيد.» «1»
حال جا دارد از خود بپرسيم چرا نبايد كسى خليفه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وسلم باشد كه اعلم به سنت پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم و اعلم به قرآن است و آيا اين همان خسران مبين نيست كه فاطمه عليهاالسلام به آن اشاره كرد؟! آيا چنين انحرافى موجب نشد كه يزيد فاسقِ فاسد نيز به خود حق بدهد كه خود را خليفه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وسلم بداند؟! چون وقتى لازم نيست خليفه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وسلم اعلم به سنّت پيامبر و قرآن باشد، هركس براى خود حقّ حاكميت قائل است و در راستاى چنين انحرافى بود كه امام حسن عليه السلام در مقابل معاويه فرمود: «به خدا سوگند اگر آن هنگام كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم رحلت كرد، مردم با پدرم بيعت كرده بودند هم بركات طبيعت نصيب آن ها مى شد و هم تو و امثال تو در حاكميت مسلمين طمع نمى كرديد ...» «2» به همين جهت حضرت زهرا عليهاالسلام پس از آن كه فرمودند:
 «أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ» ؛ مى فرمايند:
 «وَ مَاالَّذي نَقِمُوا مِنْ أَبي الْحَسَنِ؟»
يعنى؛ چه چيز باعث شد كه از ابى الحسن على عليه السلام روى بگردانيد؟!