صفحه ٣٤٧

قرطبى در «الْمُفَهَّم» مى نويسد: «مردم در دوره زندگى فاطمه به احترام او به على احترام مى گذاردند، چون فاطمه پاره اى از جان رسول خدا بود و على همسر و عهده دار زندگى فاطمه. اما وقتى فاطمه رحلت كرد، تا آن وقت على با ابابكر بيعت نكرده بود، مردم آن احترام را فرو گذاشتند و مانعى نديدند كه او را واداربه قبول تصميم عمومى سازند و نگذارند وحدتشان به هم بخورد».
در اين جا سه احتمال بيش نيست؛ يا اين كه فاطمه عليهاالسلام به وظيفه خود عمل نكرده و بايد با خليفه وقت بيعت مى كرد و نكرد. يا اين كه آن احاديث كه مى گويد فاطمه عليهاالسلام با ابابكر بيعت نكرد، صحيح نيست، در حالى كه شيعه و سنى در صحت آن اتفاق نظر دارند. و يا اين كه حضرت صديقه طاهره عليهاالسلام خلافت ابابكر را به رسميت نمى شناخته و با على عليه السلام هم عقيده بوده است. حال كه دو فرض قبلى نمى تواند درست باشد، پس نتيجه مى گيريم فاطمه عليهاالسلام كه ملاك رضايت خدا و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم است، خلافت ابابكر برايش پذيرفته نيست و هر مسلمانى كه قائل به جايگاه فاطمه عليهاالسلام است كه رضايت او رضايت خدا است بايد در موضع آن حضرت باشد، آيا باز هم براى شيعيان ملامتى هست و يا آن برادران عزيز بايد در موضع خود تجديد نظر كنند؟
به لطف خدا جهان آينده از آن فاطمه عليهاالسلام است و شيعه تنها مكتب آينده دار جهان است.

 «والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته»