صفحه ٤٢

خليفه گفت: هر جا نتوانستم از وحى استفاده كنم، از عقل خودم استفاده مى كنم و فكر كرد حرف خوبى هم زده و جانب انصاف را هم رعايت كرده است. ولى در اين حرف قتل همه انبياء نهفته است چرا كه بشر از هدف اصلى زندگى اش ساقط شد. نمونه اش اين كه به ابابكر گفتند: خالدبن وليد زنا كرده، بايد مجازات شود. او گفت: من حاضر نيستم شمشيرى را كه در راه خدا به كار رفته قطع كنم و در غلاف فرو برم. «1» اين جمله؛ يعنى عقل ابابكرى بالاتر از عقل الهى است. اين جاست كه مى گوييم: فاطمه زهرا عليهاالسلام معنى اين جمله ابابكر را فهميدند، ولى بقيّه نفهميدند و هنوز هم بشريت در فرهنگ خود معنى اين جمله را نفهميده است و لذا جايگاه اعتراض حضرت فاطمه عليهاالسلام را نمى شناسد. اگر به او بگويند: اى ابابكر! حكم خدا در رابطه با زناكار كه در وحى الهى روشن بود، پس چرا طبق حكم خدا عمل نكردى؟! مسلّم ابابكر خواهد گفت: عقل من حكم مى كند كه چه چيزى مهم است و به نظر من حكم خدا اين جا نبايد اجرا شود، چون صلاح نيست. اى ابابكر! مگر خدا نمى توانست جايى كه حكمش نبايد اجرا شود، بگويد. همان طور كه در مورد روزه فرمود: اگر مريض هستيد يا در سفر هستيد روزه نگيريد، اگر در جاى ديگرى هم بنا بود دين خدا اجرا نشود مى فرمود. پس در واقع با دقت در كار ابابكر اين سؤال پيش مى آيد كه؛ آيا ابابكر بنده دينِ خداست، يا دينِ خدا بنده اوست؟! اين جاست كه مى گوييم: فاطمه زهرا عليهاالسلام از آن جمله