صفحه ٣٢٤

حاكميت بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم را يك جريان ظالمانه مى دانند و آيه «وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا ايَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ»؛ را مطرح مى كنند، چون اين ها پاى نابودى اصل اسلام ايستاده اند، ولى زيرپوشش ايران باستان يا كاوه آهنگر و يا هر شيخ ظاهرالصلاح ديگر، و زهراى مرضيه در ادامه مى فرمايد:
329- «وَ انَا ابْنَةُ نَذيرٍ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ شَديدِ» يعنى؛ من دختر آن كسى هستم كه شما را از عذاب دردناكى كه در پيش رو داريد برحذر داشت. و من از خطر كار بزرگى كه براى خود پيش آورديد خبر دادم و گفتم كه اين كارِ شما يك نحوه ظلم و كفر است و چنين بصيرت دادن نسبت به آينده سيره ما خانواده است و لذا انتظار نداشته باشيد من سيره پدرم را رها كنم و عافيت طلبانه ناظر بر چنين انحراف بزرگى باشم.
در آن شرايطى كه اسلام تازه پاى گرفته و قلب جامعه آماده پذيرش رهنمودهاى معنوى على عليه السلام است، اگر على عليه السلام به صحنه آيد، خدايى در قلب افراد جامعه حاضر مى شود كه در نهج البلاغه به بشريت معرفى شده و در نتيجه جامعه موفق به انس با خدايى مى شود كه چون على عليه السلام مى شود با آن خدا مناجات كرد، و سراسر وجود افراد جامعه را محبّت به آن خدا اشغال مى كند و عبوديتى همراه با معنويت به جامعه مى رسد- به جاى يك عبادت خشك و قالبى- خانواده پيامبر عليهم السلام فرهنگى را مى شناسند كه در آن فرهنگ، ظاهر قرآن به باطنش وصل است و اگر اين خانواده در صحنه باشند، ديگر قرآن در حدّ الفاظ در جامعه مطرح نمى شد و لذا با حاكميت على عليه السلام جامعه به شعورى دست مى يافت كه موجب توكّل و پارسايى عظيمى در روابط انسان ها با خود و با ديگران مى شد، چرا كه اگر توانستيم