صفحه ١٢

سخنران محترم در تحليل خطبه حضرت فاطمه عليهاالسلام نخواسته است واقعه اى را شرح كند كه اتفاق افتاد و از دست رفت، بلكه همان طور كه در ساير آثار ايشان مشهود است، شنونده و خواننده و گوينده، همه و همه در آن حادثه حاضر مى شوند و با يك نگاه حضورى مسئله تحليل مى گردد و نه يك نگاه غايبانه و صرفاً ناظر بر حادثه. گويا ما هستيم كه با روح فاطمى سخن مى گوييم و فاطمه عليهاالسلام سوز دل ما را بر زبان مى آورد.
اميد وافر داريم با مطالعه اين كتاب، همان طور كه إن شاءالله و به نور حضرت فاطمه عليهاالسلام بينشى دقيق نصيب ما گردد، عزمى جديد و جدّى نسبت به فرهنگ ديندارى در ما به وجود آيد و رمز پايدارى در دين برايمان معلوم گردد.
فاطمه عليهاالسلام با آن تيزنگرى خاص كه فرهنگ توحيدى اسلام به آن حضرت داده به خوبى آفت عدم حاكميت معصوم را مى فهمد و مى فهماند و جايگاه اعتراض خود را روشن مى كند، كه بحث نه بحث حاكميت شخص خليفه اول است و نه شخص ديگر. بحث، بحث حاكميت فرهنگى است كه ارتباط بشر را از آسمان قطع كرده و چنين بشرى ديگر نمى تواند زندگى خود را به ثمر برساند و گرفتار ديوارهاى تنگ و سياه زمين مى گردد و معنى زندگى زمينى خود را گم خواهد كرد، شايد هنر سخنران محترم در نشان دادن اين نكته مهم در عمق خطبه حضرت فاطمه عليهاالسلام باشد و اگر به واقع اين نكته اساسى براى بشر امروز روشن شود، همه چيز برايش روشن شده است.