صفحه ١٦٨

آن گونه كه بايد و شايد خود را تصفيه كنيد. اين خطر براى من و شما هم هست. گاهى آدم مى بيند اين جايگاه، جاى او نيست، حق او نيست، و اين كار از او برنمى آيد، اگر در اصلاح خود تلاش كرده باشد، به راحتى مى گويد من توانايى اين كار را ندارم. چنين فرهنگى فرهنگ دينى است. حالا چطور مى شود كه از اين فرهنگ غفلت مى كنيم و ديگران را پس مى زنيم و جاى آن ها را اشغال مى كنيم؟ قصه صدر اسلام قصه نمايش همه انسانيت و همه ضد انسانيت است. حضرت مى فرمايند شما يك شعار وحشتناك داريد و آن اين كه وقتى مى گوييم چرا اين جايگاه را گرفتيد؟ جواب مى دهيد ترسيديم فتنه ايجاد شود، خواستيم فتنه نشود، در حالى كه خودتان همان فتنه ايد.
به عنوان مثال؛ گاهى در سرراهتان شيئ گران قيمتى افتاده است، از نظر اسلام نبايد آن را برداريد، به خصوص اگر مى دانيد كه پيدا كردن صاحبش در حد شما نيست. چون بايد به مدت يك سال با شرايط خاصى به مردم اعلام كنيد، تا صاحبش بفهمد و بيايد آن را از شما بگيرد و اگر صاحبش پيدا نشد شرايط ديگرى دارد كه در كتاب هاى فقهى مطرح شده است. وقتى شما آن شي ء را برنداريد ديگرى هم برندارد، بالاخره صاحبش متوجه گم شده اش مى شود و مى آيد در مسيرى كه رفته است، جستجو مى كند و آن را پيدا مى كند. ولى آدم غافل در حالى كه نمى تواند شرايط لازم براى پيداكردن صاحب آن شيى را رعايت كند، مى گويد: اگر من بردارم مى روم خرج مسجد مى كنم ولى اگر ديگرى برداشت ممكن است آن را خرج مشروب خوردن بكند، پس بهتر است من بردارم، در حالى كه