نفس است. قاعده فلسفى اين بحث عبارت از اين است كه موجودِ فقير و معلولِ ممكن الوجود نيازمند موجودى است كه از او رفع نياز كند؛ يعنى اگر ديديم احتياج موجود محتاجى تأمين شد معلوم مىشود علّتى وجود داشته كه نياز او را برطرف كرده است. بنابراين، پديده ها و هر آنچه از خود داراى هستى نيست بايد در اثر تأثير عامل ديگرى بوجود بيايد.
اين قاعده بديهى و غير قابل تشكيك است و بر اين اساس، هر دانشمندى در هر علمى به دنبال يافتن علّت پديده هاست. تلاشهاى دانشمندان براى پيدا كردن علل پديده ها در طول تاريخ مبتنى بر اين اصل بوده است كه معلول نمىتواند بى علّت باشد و آنچه تاكنون بشر كشف كرده از بركت همين اصل بوده است.
خلطى كه در اين زمينه صورت گرفته درباره شناخت علل خاص است؛ يعنى پس از پذيرش اين اصل كه معلول نمىتواند بدون علّت باشد، نوبت به تعيين علّتهاى خاص براى معلولهاى خاص مىرسد؛ شناخت علّت خاص هر پديده از محدوده كار فلسفه خارج و در حيطه علم است.
بنابراين، قانون فلسفى عليّت اين است كه هر معلول نيازمند علّت است و فلسفه براى آن اوصافى كلّى بيان مىكند؛ ولى براى معلولى خاص علّت خاصى معرفى نمىنمايد و آن را وظيفه علم مىداند كه با تجربه علّتها را بشناسد. (و در جاى خود گفته شده كه راه شناخت علّتها وضع و رفع عوامل و شرايط است.)
اصل عليّت به عنوان يك قانون عقلى مىگويد: بايد در وراى
بر درگاه دوست
بحثهايى درباره دعا