تعجيل در ظهور حضرت موسى(عليه السلام) را درخواست مىنمودند.
پس از اين واقعه، حضرت موسى(عليه السلام) (براى عبادت) به كوه طور رفت. او دعوت شده بود تا سى روز در آنجا بماند؛ اما اين مدت تا چهل روز ادامه يافت. زمانى كه او به مناجات رفته بود، بنى اسرائيل پيش سامرى رفتند و به او گفتند: براى ما خدايى درست كن! سامرى هم قبول كرد و براى آنها گوساله اى از طلا ساخت و گفت:
«هذَا اِلهُكُمْ وَالِهُ مُوسى»(88).
اين خداى شما و خداى موسى است!
آن خدايى كه موسى مىگويد همين است. بنى اسرائيل هم در مقابل آن به سجده افتادند. سرانجام منتظران بى تاب حضرت موسى(عليه السلام) چنين بود.
داستانى نيز مربوط به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) است. بسيارى از اهل كتاب در اطراف و اكناف سرزمين حجاز بخصوص در مدينه، در انتظار ظهور پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) بسر مىبردند. آنان در مدينه و اطراف آن متمركز شده بودند تا وقتى آن حضرت ظهور مىكند، زودتر از ديگران به او ايمان بياورند. قرآن كريم در اين باره مىفرمايد:
«يَعْرِفُونَهُ كَمَا يِعْرفُونَ اَبْنَائَهُمْ»(89) ؛
پيامبر اسلام را به خوبى مىشناختند (و از خصوصيات و مشخصات او آگاهى داشتند) همان گونه كه فرزندان خويش را مىشناختند.
بر درگاه دوست
شرح فرازهایى از دعاى افتتاح