صفحه ١٧٨

شديداً «عُلقه» پيدا مى كنند. همان عُلقه اى كه خداوند در توصيف آن مى فرمايد: «وَ جَعَلَ بَينَكُم مَوَدَّةً وَ رَحمَةً» «1»
 بين آن ها دوستى و ايثار قرار داد به طورى كه خودِ طرف حس مى كند ديگر نمى تواند بدون همسرش راحت زندگى كند. با توجه به مودّت و رحمت الهى است كه وقتى انسان با همسرش مشكل پيدا كرد به شدت ناراحت مى شود، در حالى كه اگر با پدر و مادرش چنين اختلافى پيدا مى كرد تا اين حدّ ناراحت نمى شد. به طورى كه اگر انسان در زندگى با همسرش شكست بخورد، تقريباً در كل زندگى شكست خورده است. ريشه اين امر آن است كه با ازدواج مى خواسته تولد مطلوب خود را بيابد و به بركات مودّت و رحمتِ خاص برسد، ولى چون آن تولد محقق نشده عملًا زندگى او به نتيجه ى مطلوب نرسيده است، در حالى كه انسان شديداً به آن زندگى نياز دارد.

ازدواج و نفى منيت 
اولين نتيجه ازدواج اين است كه انسان، ديگر براى «خود» ش نيست. با ازدواج، يك هسته توحيدى تشكيل مى شود كه هر عضوى فانى در آن هسته است و هويت خود را در هويت هسته توحيدى خانواده مى جويد. «خانواده» به معناى حقيقى اش عين توحيد است، همان طور كه صفات الهى در ذات حضرت حق فانى است و كثرتِ صفات، او را از مقام وحدانى خارج نمى كند، يا همان طور كه انسانِ موحد با ظهور نور احدى از خود چيزى نمى بيند؛ توحيد خانواده نيز يعنى نفى فرديتِ فرد در جمع. انسان در