صفحه ٢٧٨

سراى بودن «1»
بشر همواره سه نوع «بودن» داشته كه عبارت است از «معناى بودن»، «حقيقتِ بودن» و «شكل و سراى بودن»، كه اگر اين سه بودن برايش درست حاصل شود، ديگر خود را بى خانمان و بى وطن احساس نمى كند. ولى اگر نتواند به بودن خود معناى حقيقى دهد، و حقيقت بودن خود را با پوچى ها پُر كند و سراى بودن خود را گُم كند، هرجا و به هرشكل زندگى كند، احساس بقاء و حالتِ وطن داشتن نخواهد داشت. چنانچه مولوى گفت:

         نى به هند است ايمن و نى در يمن             آنكه خصم اوست سايه خويشتن 

يعنى آن كس كه با بودن خود نتوانسته است آرام باشد و با خودش درگير است، حال هركجا كه مى خواهد باشد، چه در هند و چه در يمن، ايمن نيست. چون بودنى را براى خود پديد آورده است كه در هيچ كجا نمى تواند سُكنى و آرامش داشته باشد.
راستى انسان بايد چگونه مسكنى براى خود پديد آورد و چه نوع خودى براى خود پايه ريزى كند كه در تمام ابعاد، در سكنى و آرامش به سر برد؟