صفحه ١٨١

چشمش باز باشد و به اين امر دقت كند، مى بيند كه چه زن و چه مرد هركدام به نوبه خود شديداً براى استوانه خانواده دل مى سوزانند و ايثار مى كنند، سعى در نفى خودخواهى هاى خود دارند و هزاران تلاش از اين نمونه.

خانواده؛ بستر تضادها و سير به سوى توحيد
خداوند براى اين كه ما را در دل كثرت ها و تضادها به توحيد برساند، بستر خانواده را فراهم مى كند، عين اين كه در ساير موارد نيز بسترهايى را فراهم مى كند تا ما را با خودش آشنا كند. شرط زندگى توحيدى خلقتى است همراه با اختيار، و با بدنى داراى شهوت و غضب. اين ها بسترى است كه انسان بتواند بر فراز اين كشش هاى متفاوت و متضاد، شخصيت خود را به يگانگى برساند. بدن ما در بستر اين تضادها قرار مى گيرد تا بندگى ما بر فراز اين تضادها روشن شود. بدين معنى كه شما هم بايد قوه شهويه داشته باشى و هم قوه ى غضبيه و هم قواى خيال و وَهم و عقل، همه اين ها را بايد انسان داشته باشد تا بتواند در بين تضادهاى مختلف حقيقت را انتخاب كند و به دنبال يكى از اين كشش ها راه نيفتد، بلكه همه آن ها را بدون آن كه نابود كند، مستغرق حكم الهى بگرداند، و عشق و شيدايى در چنين بسترى پيدا مى شود. به گفته حافظ خدا خواست مَلَك را خليفه خودش قراردهد، ديد در ملك اصلًا «عشق» نيست! يعنى چه «عشق نيست»؟ چون شرط عشق «مقابله» است. عشق يعنى بتوانى از چيزى دل بكنى و به چيزى دل بسپارى. آب هيچ وقت عشقِ تَرشدن ندارد چون وجهى ديگر در مقابل آن