صفحه ٦٥

آن جا نقش دارد كه مانع ارتباط انسان با خداى خود مى شود و ارتباط انسان را با مقصد و معبودش قطع مى كند، پس راهى جز مقابله ى جدّى با آن نيست. حال اين سؤال پيش مى آيد چگونه بايد با نفس امّاره برخورد كرد. دوباره فكر كنيد كه با به ميان آمدن نفس امّاره، ما از چه چيز بزرگى محروم مى مانيم. مگر انس با خدا، چيز كمى است كه بتوان محروميت از آن را تحمل كرد؟ در حالى كه منشأ آن محروميت خودمان هستيم كه به اميال نفس امّاره ميدان داديم و در مقابل آن مقاومت نكرديم.
حرف دين، غير از حرفِ بقيه است. دين حقايق و ظرائفى را در جان ما مى شناسد و گوشزد مى كند كه بقيه از فهم آن ها غافلند و به اين جهت كه انسان ها متوجه ظرائف دين الهى نيستند، بعضى از سر دلسوزى، ما را به پذيرفتن فرامين نفس امّاره تشويق مى كنند. اين ها چه بخواهند و چه نخواهند به نحوى منكر حيله هاى نفس امّاره و وجود شيطان در انسان مى باشند. در حالى كه غفلت از حيله هاى نفس امّاره و شيطان، از تسويلات- باطل را حق جلوه دادن- نفس امّاره و وسوسه هاى شيطان است. به قول مولوى:

         فلسفى كو ديو را مُنكِر بُوَد             در همان دم، سُخره ى ديوى بُوَد

منظور از فلسفى در اين جا معتزليان هستند نه فيلسوفان بزرگى مثل ابن سينا و سهروردى. مى گويد كسانى كه منكر نقش شيطان اند در همان زمان تحت تأثير شيطان اند و در اثر وسوسه هاى شيطان، منكر شيطان هستند.