صفحه ١٣٠

مراتب وَرع 
انسان در اثر وَرع به جايى مى رسد كه گناه نكردن را زندگى مى داند، زيرا از آن طريق وارد يك نوع زندگى در ساحتى فوق ساحت زندگى هاى معمولى مى شود، ساحتى كه اهل دنيا نمى توانند آن را تصور كنند. آرى يك وقت است كه آدم مايل به گناه است ولى مواظب است به آن نزديك نشود و خود را كنترل مى كند، اين بسيار خوب است و وَرع از همين جا شروع مى شود ولى هنوز منِ مادون در صحنه است، مثل اسبى است كه دائم بايد افسارش را در دست بگيرد كه به بيراهه نرود و او را در سنگ لاخى به زمين نزند. اما يك وقت آن اسب آنچنان رام شده كه عملًا در دست شما است، هر كارى كه شما مايل بوديد انجام مى دهد، در اين حالت منِ عالى شما اصالت پيدا كرده و منِ مادون به حاشيه رانده شده است. بر همين مبنا بزرگان سلوك براى ورع مراتب قائل شده اند. يك مرتبه از ورع اين است كه شخص از آنچه بر او شبهه ناك است پرهيز كند و آن را ترك گويد، چه رسد به محرمات و گناهان قطعى. مرتبه ى ديگر، ورعِ اهل دل است كه دلِ خود را طورى تربيت كرده اند كه از هر شبهه ناكى كراهت دارند. وقتى كسى به مرحله ى ورعِ دل رسيد مورد عنايت خاص خداوند قرار مى گيرد و هر آنچه كه مصلحتش باشد از خزانه ى غيب به او عطا مى گردد. در اين مرحله است كه قرب الهى برقرار مى گردد و آن منتهاى ايمان است. سالك در اين مرحله محو جمال الهى شده و تنها رضايت او برايش ملاك است، قانع به رزق الهى است و در راه خدا از هيچ ملامتى هراسان نيست، هر چه جلال و جمال الهى اقتضا كند