صفحه ٤٦

حضرت حق در راستاى نفى منيت كارهايى مى آيد كه از چيزهاى ديگر بر نمى آيد.
ملاحظه فرموديد كه حضرت حق مى فرمايد: «الصَّوْمُ لِي وَ أَنَا أُجْزَى بِهِ» «1» روزه مال من است و خودم جزاى روزه دار مى شوم. معلوم است كه اگر من به خودم نظر داشته باشم خدا جزاى من نمى شود. معنىِ اين كه مى فرمايد: خودم جزايش مى شوم اين است كه خودم را به او مى دهم. نتيجه اين مى شود كه گفت:

         شمعِ رخ او زبانه اى زد             هم عقل بسوخت هم عبارت 

اگر شمع رخ او زبانه بزند و خودش را به جان ما بدهد، هم عقل مى سوزد و هم سخن گفتن. خداوند مشاعر و ادراكات عبد را در اختيار مى گيرد، در حدّى كه به بنده ى خود يعنى رسول خدا (ص) مى فرمايد: «ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى» «2» آنگاه كه تو تير مى انداختى تو نبودى كه تير انداختى، خدا بود. اين قاعده را داشته باشيدكه محال است تا هيچ نشويد خدا را بيابيد زيرا خداوند بى نهايتِ مطلق است و اگر موجودى در كنار خدا باشد به اين معنا است كه او بى نهايتِ مطلق نيست چون با وجود شما در كنار خود نهايت پيدا كرد. در اين حالت خدا هرگز به عنوان يك حقيقت بى نهايت در منظر شما ظهور نمى كند. اگر خدا بى نهايتِ مطلق است و من هم خودم را در مقابل خدا حس كنم ديگر خدا بى نهايت نيست، و در اين صورت خدا را نپرستيده ام. اگر بخواهيم خدا را بپرستيم