صفحه ٢٦٩

متوجه وجود حق كند ولى بعد از آن، «حق» و نظر به او بايد در ميان آيد. وقتى متوجه مى شويم فكر مزاحم است كه در محضر حق، فكر بخواهد نظر دهد، در حالى كه «سوار چون كه به منزل رسد پياده شود»؛ در محضر حق كه جاى فكر نيست، جاى دل است و ديدن، به همين جهت مولوى مى گويد:

         فكرت از ماضى و مستقبل بود             چون از اين دو رَست مشكل حل بود

فكر طورى است كه ما را به گذشته و آينده مشغول مى كند و در محضر حق بايد از گذشته و آينده آزاد بود تا با خدايى كه آزاد از گذشته و آينده است بتوان ارتباط برقرار كرد. بايد در «حال» قرار گيريم، چون خدا در «حال» است، او عين وجود و بقاء است در صورتى كه گذشته و آينده موجود نيستند- يا رفته است و يا نيامده است- خداى موجود نمى شود در عدم باشد، پس در «حال» است.
اگر احساس كرديد فكرِ كارهاى فردا آمد تا شما را از «حال» بيرون ببرد، بگو: «چو فردا رسد فكر فردا كنيم»، در محضر حق بايد تماماً در توجه بود و توجه را به هيچ چيز ديگر نبايد تبديل كرد، اين جا جاى فكر نيست، جاى نگاه است، در چنين حالتى متوجه مى شويد عجب! اين «فكر» كه در زندگى عادى به ماكمك مى كرد تا براى آينده برنامه ريزى كنيم، حالا چه حجابى شد! در اين شرايط است كه مولوى مى گويد:

         هرچه انديشى پذيراى فناست             وآن كه در انديشه نايد آن خداست 

موضوعى كه مى توان به آن فكر كرد و انديشه نمود، «مفهوم» است و مفهوم تنها حكايت از «وجود» مى كند و ما مى خواهيم با «وجود خدا»