صفحه ٢٦٠

است كه بتواند در عالم ممكنات با حق مرتبط باشد و جلب وجود نورانى حق گردد، هر صورتى از صُوَر ممكن الوجودها آن ها را به خود جلب مى كند، با خيالى به اين طرف مى روند و با تصورى ديگر از واقعه ها به طرف ديگر سوق پيدا مى كنند. مثل يك پرِ كاه، دائماً در آشفته بازارِ خيالات و صُوَرِ متكثره جابه جا مى شوند و نمى دانند از آن جايى كه از خدايند و به سوى خدا برمى گردند، بايد در عالم توحيد به سر ببرند. وطنى براى خود نمى شناسند تا بررسى كنند چقدر به آن وطنِ توحيدى نزديك اند. اينها مسلّم جايگاه هديه ى روزه ى ماه رمضان را نمى توانند بشناسند. نهايتش اين است كه در عين اكراه، روزه مى گيرند تا از معصيتِ ترك روزه كه موجب ورود آن ها درآتش مى شود خود را رهاكنند، خدا هم «أرحمُ الرّاحِمين» است و نتيجه اى را كه اين ها از روزه مى خواهند به آن ها مى دهد، در حالى كه سياق آيه ى مذكور چيز ديگرى است و حالت مژده دارد تا مؤمنين از آن طريق بالا بيايند و ساحت خود را با تقواىِ لازم و با نظر به حقيقت وحدانىِ عالم، متعالى كنند.
وقتى انسان متوجه شد هيچ ثباتى در شخصيت خود ندارد، به طورى كه هر خيالى او را مى جنباند و نمى تواند با اين خيالاتى كه همه ى زندگى اش را پُركرده و او را هيچ و پوچ كرده است، مقابله كند و به ناتوانى خودش پى برده كه در آن فضايى كه هست كارى نمى تواند انجام دهد، از يك طرف از وضع موجودش ناراضى است و از طرف ديگر راهى براى رهايى نمى شناسد، چنين كسى وقتى اين سخن خدا را مى شنود كه مى فرمايد: «روزه بگيريد شايد متقى شويد» بسيار خوشحال مى شود و