صفحه ٢٥٢

تصور كرد كه خداوند خود را به ما بدهد و ما خدا را داشته باشيم؟ مگر همه ى مصيبت هاى ما اين نيست كه غير خدا وارد قلب ما مى شود و ما را مشغول خودش مى كند و نمى گذارد ما خودمان باشيم؟ با اطمينان به اين روايات عرض مى كنيم: خدايا! تو گفتى خودت را به ما مى دهى، اگر خودت را به ما بدهى و ما فكرمان به تو متوجه بشود، ديگر اين قدر در زير خيالات واهى خُرد نمى شويم، پس توفيق روزه دارىِ واقعى را به ما عطا كن. آيا نگران نيستيم كه عمرمان سر هيچ و پوچ مى رود، خيالات بى جا، ميل هاى بيخود، غم هاى پوچ، شادى هاى احمقانه، دشمنى هاى غير واقعى، دوستى هاى بيخود، همه ى فرصت ها و استعدادهاى ما را از بين مى برد؟ خداوند مى فرمايد من با اين روزه نجاتت مى دهم و خودم را به تو مى دهم. إن شاءالله وقتى كه خودش را به ما بدهد و ما هم منور به رؤيت حق شويم. با «مشاهده ى خودش» مسأله ى ما حل مى شود. گفت:

         اى جمال تو جواب هر سؤال             مشكل از تو حل شود بى قيل و قال 

آن كه از ميل هاى غيرالهى بُريد و يك دله شد، همه چيز را از خدا- كه او همه چيز است- مى گيرد، و فقط با او به نشاط مى آيد و جانش با او فربه مى شود.
ما اگر با ياد خدا به نشاط نمى آييم، براى اين است كه هنوز زشتى غفلت از خدا را نمى شناسيم و عزم رجوع به خدا را در خود شعله ور نكرده ايم. با چيزهايى خوشحاليم كه ارزش خوشحالى ندارند و بعد از مدتى معلوم مى شود چه خوشحالى هاى احمقانه اى بود! خسران از اين بالاتر كه بعد از مدتى آدم بفهمد اين همه وقتى كه صرف كرد تا با آن