صفحه ٢٣٨

«يا اَحْمَد لَوْ صَلَّى الْعَبْدَ صَلاةَ اَهْلِ السَّماءِ وَ الاَْرْضِ وَ يَصوُمُ صِيامَ اَهْلِ السَّماءِ وَ الاَْرضِ وَ يَطْوى عَنِ الطَّعامِ مِثْلَ الْمَلائِكَةِ وَلَبِسَ لِباسَ الْعابِدينَ ثُمَ اَرى فى قَلْبِهِ مِنْ حُبِّ الدُّنْيا ذَرّةً اَوْ سُمْعَتِها اَوْ رِئاسَتِها اَو صيتِها اَوْ زِينَتِها لا يُجاوِرُنى فى دارى وَ لاََنْزِعَنَّ مِنْ قَلْبِهِ مَحْبَّتى وَ لاَُ ظلَمنّ قَلْبَهُ حَتّى يَنْسانى وَ لااُذيقُهُ حَلاوَةَ مَحَبَّتى» ؛(156)
اى احمد، اگر بنده همانند اهل آسمان و زمين عبادت كند و مانند اهل آسمان و زمين روزه بگيرد، و چون ملائكه از غذا دست بشويد و لباس عبادت كنندگان بر تن كند ولى در قلبش ذرّه اى علاقه به دنيا، شهرت، رياست، آوازه يا زيور دنيا باشد به جوار من راه نمى‌يابد و از قلبش محبت نسبت به خود را بر مى‌كنم و دلش را تاريك مى‌گردانم تا آنجا كه مرا فراموش كند و شيرينى محبّت به خودم را به او نمى‌چشانم.
همت اولياى خدا چنان بلند و عالى است كه بدانچه ما دل خوش كرده ايم اعتنايى ندارند، حتى نعمتها و خوشى هاى اخروى، كه دست يابى بدانها نهايت آرزوى ماست، در نظر آنان، بى ارزش است. همت آنان در حدى است كه به خدا عرض مى‌كنند: خدايا، اگر مرا به دوزخ ببرى اما محبت تو را در دل داشته باشم و تو از من راضى باشى من آن را به بهشتى كه به دور از رضايت تو باشد ترجيح مى‌دهم.
تا وقتى كه محبت خدا در دل انسان ايجاد نشود نمى‌توان چنين ادعايى كرد.