صفحه ١٢٢

ديگر، ناسپاسى و پستى خود را نسبت به خداوند دريابد. لذا مى‌فرمايد:
«يا ربِّ اِنَّكَ تَدْعُوني فَاُوَليّ عَنْكَ» ؛
پروردگارا، تو مرا دعوت مى‌كنى ولى من از تو روى بر مى‌گردانم!
همين كه خداوند به ما اجازه داده است تا با او سخن بگوييم و او را بخوانيم بزرگترين لطف و بزرگوارى را در حق ما اظهار داشته است. اگر او اجازه نمى‌داد ما را لياقتى نبود كه با او هم سخن شويم. نه تنها اجازه داده كه او را بخوانيم، بلكه با همه خطاهايى كه از ما ديده ما را دعوت مى‌كند و بر دعوت خود نيز اصرار مىورزد كه به سوى او برويم. اما در مقابل اين لطف بزرگ الهى، چه مى‌كنيم؟ بجاى پذيرش دعوت او، روى بر مى‌گردانيم و به او پشت مى‌كنيم.
«وَ تَتَحبَّبُ اِلَىَّ فَأَتَبَغَّضُ اِلَيْكَ» ؛
تو هميشه محبّت مرا جلب مى‌كنى؛ اما من با تو رفتارى خصمانه دارم.
ما به او احتياج داريم و بايد در پيشگاه او صورت به خاك بساييم تا به ما عنايت كند؛ اما بعكس، او به ما اظهار محبّت و دوستى مى‌كند و ما با او اظهار دشمنى!
«وَ تَتَودَّدُ اِلَىَّ فَلا اَقْبَلُ مِنْكَ» ؛
تو اظهار مودّت مى‌كنى؛ ولى من قبول نمى‌كنم.
آيا تا كنون اتفاق افتاده است كه با كسى به دوستى اظهار محّبت و صميميت كنيم اما او اعتنايى نكند؟ اين حال چقدر بر ما گران است! آيا در مقابل بى اعتنايى و بى لطفى او، از اظهار محبّت مأيوس نخواهيم شد؟ شايد اظهار علاقه انسانى به ديگرى براى برخى اغراض دنيوى باشد؛