صفحه ٢١٢

آزاردهنده هم نخواهيد داشت. انسان ها از چهل سالگى به بعد به شدت نياز دارند كه «مأنوس» داشته باشند و اين نه به صرف ميل شهوانى است، بلكه بيشتر يك نياز روحى در ميان است و در صورتى كه شما از ابتداى زندگى نوع برخوردهاى خود را طورى تنظيم كنيد كه در شرايطِ نياز به مأنوس، روح هايتان همديگر را بشناسند و همديگر را درك كنند نتايج خوبى مى گيريد. حيف كه امروزه اكثر زندگى ها طورى نيست كه همسران بعد از سى، چهل سال، همديگر را به عنوان «شفيق مأنوس» كشف كنند تا بتوانند دلسوز هم باشند. متأسفانه عموماً در سال هاى چهل به بعد زن ها طرف فرزندان مى روند و مردها طرف رفقاى قديم، و عملًا زن و شوهر در آن سن با هم غريبه تر هم مى شوند، در صورتى كه حتى در موقعى كه انسان در زندگى سلوكى مى خواهد تنها باشد و خود باشد و خداى خود، تنها كسى كه مزاحم آن تنهايى نيست همسر انسان است. به نظرم آن كسانى كه چون مى خواسته اند تنها باشند، ازدواج نكرده اند، آن قدرى كه از طريق تنهايى، به زحمت افتاده اند و نتيجه نگرفته اند؛ امكان آن بوده است كه با ازدواج با زحمت هاى كمترى به همين مقامات رسيد. زيرا همسر انسان مزاحم خلوت انسان نيست. تنها كسى كه در سلوك، بودش بودنِ مزاحم نيست، همسر آدم است.
به هر حال احساس نياز به مأنوس چيزى است كه با همسر شما حل مى شود، از طرف ديگر وجود همسر مزاحم نياز به تنهايى شما نخواهد بود.
سؤال: آيا نياز هست كه يك عارف، در كنار انس با خدا، انس با يك مخلوق مثل همسرهم داشته باشد؟