صفحه ١٦٤

در جاى ديگر رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله) مى فرمايد: «قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى ... وَ مَا يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ عَبْدِي بِمِثْلِ أَدَاءِ مَا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ لَا يَزَالُ عَبْدِي يَبْتَهِلُ إِلَيَّ حَتَّى أُحِبَّهُ وَ مَنْ أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ لَهُ سَمْعاً وَ بَصَراً وَ يَداً وَ مَوْئِلًا إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ»؛ «1» خداوند مى فرمايد: ... بندگان من آن طور كه با اداء واجبات مى توانند خود را به من نزديك كنند، از هيچ طريقه ى ديگر نمى توانند. بنده ى من همواره به طرف من تضرع و زارى مى كند تا آن گاه كه او را دوست مى دارم، و هركس را دوست گرفتم گوش و چشم و دست او خواهم شد، هرگاه مرا بخواند او را اجابت مى كنم و اگر از من چيزى بخواهد به او مى دهم.
يعنى انسان از طريق انجام فرائض و نوافل ديگر خودى برايش نمى ماند، خدا به جاى مشاعر او قرار مى گيرد، تمام وجودش غرق او مى شود و مظهر بصيرت خداوند مى گردد، و در واقع خداوند چشم او را در تصرف خود در مى آورد، الهى مى بيند و الهى مى شنود، ديگر شيطانى نمى بيند.
پس وظيفه هايى كه خداوند براى ما معين فرموده نقش بسيار مهمى در زندگى ما مى توانند بازى كنند و دريچه ى رسيدن به مقصداند، اينجاست كه ملاحظه مى كنيد عشق به وظيفه مربوط به كسى است كه نمى خواهد در دنيا بپوسد، و قرب الهى را مقصد و مقصود خود قرار داده است و اين ديگر زن و مرد ندارد.