صفحه ١٥٢

چون باروت را اختراع كردند تا در كنار زندگى از آن استفاده كنند اما همين كه باروت به دست اروپايى ها افتاد با آن توپ ساختند و برنامه تجاوز به ساير ملت ها را شروع كردند. ولى چينى ها چون روح تجاوز نداشتند از آن، وسيله ى تجاوز به ساير ملت ها درست نكردند. يا همين چينى ها براى اولين بار قطب نما را اختراع كردند، اما كشتى هاى غول پيكر براى سركشى به ساير قاره ها نساختند، چون مى خواستند خودشان زندگى كنند ولى همين كه قطب نما به دست اروپايى ها افتاد با همان روحيه به اسم مسافرت در اقيانوس ها اكثر ملت هاى دنيا را تحت استعمار خود درآوردند و بلايى بر سر مردم آفريقا آوردند كه عملًا ديگر آن آفريقايى كه خود صاحب تمدن بود- بدون آن كه خود را براى تجاوز آماده كرده باشد- نابود گشت. گويا بايد همه دنيا نوكر روح اروپايى شوند. معلوم است وقتى اين روح و روحيه به صحنه آمد مسلم بنده و جنابعالى بايد براى مقابله با آن مجهز شويم ولى متوجه باشيم بشر در تاريخ كهن خود به طورى زندگى مى كرده كه بيش از آن كه خود را به رخ ساير ملل بكشد، به ساحت قدسى خود مى پرداخته، آن نوع زندگى كه قابل نمايش نبوده است.
حرف بنده اين بود كه ما سالهاى سال در يك فضاى دينى زندگى مى كرديم ولى اين حرف ها هم نبود كه حق زن يا حق مرد چه شده است، اين حرف ها كه حكايت از روحيه رقابت و دوگانگى دارد با حضور فرهنگ غربى از دوره ى قاجار كه با يك خودباختگى با فرهنگ غربى روبه رو شديم، پيدا شد و با نهايت بى تدبيرى همه گذشته خود را نفى كرديم و هر چه غربى بود برايمان اصيل جلوه كرد، به طورى كه پادشاه