صفحه ١٢٩

آن نمى ماند. همان طور كه نيت الهى من در كارهايم مى ماند ولى نيت بشرى من كه به شما نظر داشته باشم و رضايت شما برايم مطرح باشد، نمى ماند. پس اين كه همين حالا مى توانستم نيت الهى بكنم و نكردم، خلأآن به عنوان عذاب مى ماند.
هر عملى و هر مخلوقى دو طرف دارد، طرفى الهى و طرفى غير الهى. من و جنابعالى اگر تلاش كنيم و وجهِ الهى به عمل خود بدهيم و رضوان الهى مدّ نظرمان باشد، برايمان مى ماند. طرف الهى عمل يعنى «ابْتِغاءَ وَجْهِ اللّه»؛ «1»  عملى براى جلب وَجه خداوند. و فرمود: «وَ يبْقي وَجَه رَبّكَ ذُواْلجَلالِ وَ الْاكْرام»؛ «2»  و باقى مى ماند وجه پروردگارى كه داراى جلال و بزرگى است. درست در مقابل پايدارى آنچه نزد خداست، نابودى آن چيزى است كه نزد ما است، و با نظر به خودمان براى خودمان به وجود آورده ايم، بدون آن كه ريشه قدسى و الهى داشته باشد، مثل اين كه بنده به شما سلام كنم به اين اميد كه روزى هواى مرا داشته باشيد، در اين جا در نزد خود يك محملى براى سلام كردن به شما ساختم، اين سلام كردن براى من نمى ماند ولى خلاء آن مى ماند، در حالى كه مى شد براى خدا به شما سلام كنم، در آن حالت آن سلام كردن براى من مى ماند بدون آن كه خلأ آن در ميان باشد و منجر به عذاب شود. البته عذاب ها درجه دارد گاهى نفسِ حسرتْ عذاب است، به اعتبار اين كه كاش بهتر از اين عمل مى كردم. گاهى نيتمان الهى است اما خلوصش كم است. اين جا عذاب