صفحه ٢٤٤

كند آرام آرام متوجه حق مى گردد و قلب او به حالت تعادل در مى آيد و رؤيت حق را در منظر خود احساس مى كند. پس مى توان گفت حالاتى متقابل در ميان است، از يك طرف با خوددارى از دشمنى ها و دوستى هاىِ بى جا قلب منوّر به نور حق مى شود و از طرف ديگر اگر قلب به نور حق منور شد از وهميات و دشمنى ها و دوستى هاى بى جا و آرزوهاى بلند آزاد مى شود و از اين جهت روزه زمينه ى آزادى از «وَهم» را در انسان ايجاد مى كند و مى تواند وَهميات را بشناسد و از آن ها آزاد شود و از نفس امّاره به سوى نفس مطمئنّه سير كند. همان حالتى كه خداوند خطاب به انسان مى فرمايد:
 «فَادْخُلِي فِي عِبَادِي»
اى بنده ى من در زمره ى بندگان خاص من قرار بگير. زيرا همان طور كه مستحضريد روزه باب عبادت است و مى تواند شرايطى باشد تا خطابِ «عبادى» به انسان روزه دار تعلق بگيرد.
متأسفانه ما به راحتى به اين بصيرت نمى رسيم كه چقدر گرفتار وَهم هستيم، نمى دانيم كه بسيارى از تصميم هاى ما براساس وهميات ما است، كليه ى رقابت ها انگيزه ى وَهمى دارند. ترس از بى آبرويى و بى رزقى را بايد در وَهم زدگى خود جستجو كنيم، صاحبان بصيرت تا آنجا انسان را جلو مى برند كه بفهمد توجه به ابزارها و اعتباريات اكثراً ريشه در وَهم دارند و روزه دريچه اى است كه بسيارى از اين وَهميات را به ما مى شناساند.
وقتى انسان به انديشه اى وارد شد كه آن انديشه محل جَوَلان خيالات واهى نبود قلب او صحنه ى حضور حقايق نورانى مى گردد. بناست از طريق فاصله گرفتن از غذاهاى جسمانى، غذاهاى ديگرى به ما بدهند تا