صفحه ١٧٤

انسانِ طبيعى الهى گردد و نفس ارتياض به عبادت الله پيدا كند و جنود ابليس يكسره شكست خورده منقرض شوند و قلب و قواى آن تسليم حق شوند و اسلام به بعض مراتب باطنه در آن بروز كند. و نتيجه ى اين تسليمِ اراده به حق در دار آخرت آن شود كه حق تعالى اراده ى او را در عوالم غيب نافذ فرمايد و او را مَثَل اعلاى خود قرار دهد و چنانچه خودِ ذات مقدّس هر چه را بخواهد ايجاد كند به مجرّد اراده موجود شود، اراده ى اين بنده را هم آن طور قرار دهد؛ چنانچه بعضى از اهل معرفت روايت نمودند از رسول اكرم (ص) راجع به اهل بهشت كه ملكى مى آيد پيش آنها؛ پس از آن كه اذن ورود مى طلبد وارد مى شود و نامه اى از جناب ربوبيت به آنها مى دهد بعد از آن كه از خداى تعالى به آنها سلام ابلاغ نمايد و در آن نامه است براى هر انسانى كه مخاطب به آن است: «مِنَ الْحَىِّ القَيُّومِ الَّذى لا يَموُتُ الَى الْحَىِّ القَيُّومِ الَّذى لا يَمُوتُ. امّا بَعْدُ، فَانّى اقُولُ لِلشَّىْ ءِ كُنْ فَيَكُونُ. وَ قَدْ جَعَلْتُكَ تَقولُ لِلشَّىْ ءِ كُنْ فَيْكونُ. فقال صلى اللَّه عليه و آله: فلا يَقولُ احَدٌ مِنْ اهْلِ الجَنَّةِ لِلشَّىْ ءِ كُنْ الّا وَ يَكُون.» «1» از حىّ قيومى كه نمى ميرد، به سوى حىّ قيومى كه نمى ميرد. اما بعد، من چون به هر چيز گويم «باش»، پس موجود مى شود و تو را نيز چنان قرار دادم كه به هر چيز بگويى «باش» موجود شود. آن گاه رسول الله (ص) فرمودند: «احدى از اهل بهشت به چيزى نمى گويد «باش» مگر آن كه موجود شود.» و اين سلطنت الهيه اى است