صفحه ١٤٦

است كه ميل آن ها نمى تواند در درونشان تحركى داشته باشد و آنها را به سوى نگاه به نامحرم بكشاند.
در زمان خلافت عثمان عموماً وقتى اباذر «رحمة الله عليه» از صحرا برمى گشت، چون خود را موظف مى دانست كه به امور مسلمين نظر كند، به سراغ دارالإماره مى رفت تا از امور مطلع شود. يك روز مى بيند در حالى كه روز به انتها رسيده، مقدار زيادى درهم و دينار را در بيت المال گذاشته اند و مى خواهند بروند. به عثمان مى گويد كجا مى روى؟! عثمان مى گويد: دارالإماره تعطيل است، مى خواهيم برويم. ابوذر مى گويد: يادت هست يك شب كه همراه يكديگر در كوچه هاى مدينه مى رفتيم، ديديم برخلاف معمول، چراغ خانه ى پيامبر اكرم (ص) روشن است، وقتى نزد ايشان رفتيم، عرض كرديم آيا امرى داريد؟ حضرت فرمودند: دو درهم از بيت المال نزد من مانده بود، مى خواستم اين ها را به صاحبانشان برسانم و بعد بخوابم، و آن پول ها را به ما دادند تا به فقرا برسانيم؟ عثمان مى گويد: آرى؛ يادم هست. ابوذر مى گويد: پس كجا مى روى، اين اموال را به صاحبانشان برسان. كعب الاحبار يعنى آن يهودى به ظاهر مسلمان كه در كنار عثمان بود، به ابوذر مى گويد: از اميرالمؤمنين عثمان نمى ترسى كه اين طور حرف مى زنى. ابوذر مى گويد: اين قدر قلبم از ترس خدا پر است كه جايى براى ترس از عثمان نمانده است.
منظور از نقلِ اين واقعه، جمله ى اخير ابوذر «رحمةالله عليه» است و حالى كه جناب ابوذر «رحمةالله عليه» در آن به سر مى برده است. به آن حال «وَرع» مى گويند. حالتى كه در قلب انسان جز حضور حق و حضور حكم حق هيچ چيزى ارزش ندارد و يك حالت نگهبانى از حكم خدا تمام وجود انسان را اشغال كرده است، عرض شد امام صادق (ع) مى فرمايند: «كانَ