صفحه ٢٨٥

برسد و يا به عبارت صحيح تر، آن كه در سُكنى نيست، عملًا تفكر را شروع نكرده است و با بى فكرى تا به انتها مى رود.
در سكنى گزيدن است كه مى شود با اطراف درست ارتباط پيدا كرد، بى خانمانى موجب غربت در دنيا است و امكان خروج از اين بى خانمانى و غربت، در خانواده اى كه معنى خانواده در آن از بين نرفته است، ممكن است.
انسانى كه خانواده معنى دار ندارد، بى ريشه است و انسان دينى سعى در معنى دار كردن خانواده دارد تا بتواند انسانِ ريشه دار بپروراند.
راستى اگر انسان ها بى ريشه شدند، آيا مى توانند بنايى جديد براى زندگى خود بسازند كه بتوان برآن تكيه كرد و در آن سُكنى گزيد؟
فرهنگ مدرنيته با محوريت اومانيسم، تهديدى عليه ريشه داشتن انسان است. چرا كه در اين فرهنگ انسان روز و شب گرفتار وسائل ارتباط جمعى و سراب هاى خود ساخته خويش است. در چنين شرايطى تأمّل و تفكر از دست رفته و خانه تأمّل ويران شده است. خانه تأملى كه با كشفِ «حقيقتِ بودن» شروع مى شود و با جاى گرفتن در منزل قربِ با بقاء مطلق، به نتيجه مى رسد.
تكنولوژى در عين ويران كردنِ «عالَم سُكنى»، هر روز خود را بيش از گذشته به كمك نتايج خود، توجيه مى كند، آن وقت انسانيتِ انسان كه پنجره در حضور حق قرار گرفتن است به حاشيه مى رود و ديگر در اين حال، انسان نگران تخريب خانواده نخواهد بود، همچنان كه نگران تخريب خودش نيست.