صفحه ٢٨١

خانه؛ مى تواند جايگاه بودن حقيقى باشد، زيستن با ديگرانى كه همه محرم رازهاى وجود همديگرند و همه پاره ى تن همديگر مى باشند. زيستن در خانه به خاطر چيزى نيست، محلى است براى «بودن» و لذا راهى است به سوى بهشت كه «بقاء» يكى از خصوصيت آن است، نه مثل پاساژ و خيابان و اداره.
بودن؛ مثل نورى است كه در عين ناپيدايى، پيدايى محض است و عامل پيدايى همه چيز، و لذا بودن «رمز» است و مسلم «رمز» را نمى توان در پشت ويترين مغازه پيدا كرد. «رمز» در خانه جاى دارد و آن كس كه معنى سكنى را نمى فهمد و با «بودن» در خانه آشنا نيست، هرگز به رمز يا حقيقتِ بودن راه نمى برد و به هيچ رازى نخواهد رسيد.
خانه مركز هستى است، به همه جا راه دارد، ولى خودش خودش است. رهايى از محدوديت ها وقتى عملى است كه انسان در مركز هستى قرار گيرد و در آن جا هيچ رنگى نداشته باشد، و اين در خانه اى ممكن است كه محل سكنى باشد، آزاد از حرصِ سودجويى كسب و كار، تا امكان خودماندن را به ما بدهد، نه غير خود شدن را.
خداوند به پيامبرش (صلى اللّه عليه وآله) فرمود: «انَّ لَكَ فِي النّهارِ سَبْحاً طَويلًا، وَاذْكُرِاسْمَ رَبِّكَ وَ تَبَتَّلْ الَيْهِ تَبْتيلًا» «1»
 در هنگام روز، تحرك هاى طولانى و كثير، تو را از يگانگى و آرامش خارج مى كند، پس در نيمه شب با تنهايى و يگانگى با پروردگارت، از آن پراكندگى روز، خود را آزاد نما. و امكان سكنى گزيدن از اين طريق به انسان برگردانده مى شود. چرا كه در عرصه