صفحه ٢٧٤

كه احساس آرامشى كه در كنار باغچه گل به ما دست مى دهد ما را به آن نزديك تر كرده است؟ اگر خانواده محل سكنى باشد، ما در هر گوشه از دنيا هم كه باشيم هميشه خود را به آن خانواده و به روح حاكم بر آن نزديك مى يابيم و در آن حالت هيچ وقت خود را بى خانمان احساس نمى كنيم و همواره به ايدآل هاى خانواده مى انديشيم و خانواده را همچون ريشه اى مى دانيم كه انسان هر جا مى رود، آن را با خود مى برد و مثال لنگرگاهى است كه انسان را در برابر طوفان تغييرات، محفوظ نگاه مى دارد.
فضاى خانه، چيزى غير از در و ديوار و اسباب و اثاثيه آن است. اگر فضاى خانه را با اخلاق بد و حرص و آرزوهاى بلند و خيالى، تنگ نكنيم، خانه محل سكنى گزيدنِ روح مى گردد. به همين دليل آنهايى كه معنى فضاى سبك خانواده و ايدآل هاى آن را مى شناسند و مى دانند اخلاق بد و عدم مدارا، همچون بمب اتم آن فضا را منفجرمى كند،- بدون آن كه به اسباب و اثاثيه ى خانه آسيبى برساند- سخت مواظب اند آن فضا را تخريب نكنند، تا عالَم خانه را از سكنى بودن خارج نكرده باشند.
فضاى خانه را كه حيات خانواده به آن بستگى دارد، نبايد ناديده گرفت و به فكر ظاهرِ اثاثيه اى بود كه در خانه جاى مى گيرد. اگر فضاى خانه تنگ و سنگين باشد، اثاثيه و ظاهرِ در و ديوار هر قدر هم كه لوكس باشد، بيشتر آزار دهنده است. هرگز اثاثيه و ظاهرِ در و ديوار، خانه را خانه نكرده و نمى كند، فقط فضاى سكنى گزيدن و پناه يافتن است كه خانه را خانه كرده است.