صفحه ٢٦٦

براى پروراندن ساير اعضاء آن هيئت، آماده مى نمايند، تا حاصل اين هيئت هاى كوچك، جامعه اى شود به نام شهر خدا.
سال هاى سال بشر با هسته توحيدى خانواده زندگى مى كرد ولى اخيراً از رازها و رمزهاى آن غافل گشته، اما وقتى از طريق فرهنگ مدرنيته روح آن خانواده به ضعف گراييد و بحران هاى اجتماعى يكى بعد از ديگرى سر برآورد، تازه بشر، آن هم بشرى كه اهل تفكر است، فهميده چه گنج ذيقيمتى در دست داشته، و اين است كه امروز بيشتر از ديروز نياز است به خانواده توجهى جدّى شود و بدانيم هرقدر محيط پيرامون ما ناپايدارتر مى گردد، اهميت حضور خانواده توحيدى بيشتر خواهد شد. بايد بيش از پيش زشتى فرهنگى كه اين هسته مقدس را نشانه رفته است، بشناسيم.
ما در آثار فردوسى و سعدى و مولوى و حافظ به طور مستقيم راه و رسم زندگى را نمى آموزيم، بلكه آن ها روح خانه ما را آباد كرده اند و ما در آن خانه قرار و طمأنينه و شيوه زندگى خود را يافته ايم. ولى خانه اى كه در آن تكنيك فرمان رواست، به حافظ و مولوى وقعى نمى نهد و به آن ها نيازى ندارد، نه اين كه ساكنان خانه به اخلاق و معنويت احساس نياز نكنند، آن ها معمولًا به شعر و حكمت رجوع مى كنند، اما شعر و دستورهاى تكه تكه، اخلاق ما را مثل اثاثيه به خانه مى برند و شايد مدتى در كنار آن ها احساس آرامش كنند، ولى بنياد خانه بر آن پايه گذارى نمى شود. «1»