صفحه ٦٢

من و دل من زنده به ياد توست، اگر ياد تو نباشد دل مى ميرد، چون به غير تو دلخوشى و اميدى ندارم.
   آرى مؤمن زنده دل است، امّا شادى و حيات دلش در گرو ياد خداست، نه لذّت هاى فانى دنيا.
   اينكه در حديث مزبور كلمه «فِى الدُّنْيا» آمده است شايد بدان جهت است كه در جهان آخرت احتياجى به ذكر و ياد او نيست، چون آنجا عالم حضور و ديدار است و انسان به لقاى او مى رسد و اين دنياست كه عالم جدايى و فراق است و تا زمانى كه لقاى او حاصل نگشته، مؤمن دل را به ياد او مشغول ساخته و لذّت و خوشى دل را در پرتو ياد او مى يابد.

 رابطه ذكر خدا با محبّت الهى
   ذكر و ياد خداوند از محبّت به او نشأت مى گيرد پس هر اندازه محبّت به خداوند بيشتر باشد، انسان بيشتر به ياد او خواهد بود. اين رابطه را در امور عادى دنيوى نيز مى توان تجربه نمود. هر شخصى به هر اندازه به كسى علاقه مند باشد، به همان اندازه به ياد او خواهد بود و علاقه زياد سبب مى گردد كه بيشتر به ياد او باشد و از طرف ديگر، اگر او را فراموش كند از محبّت وى كاسته شده و به تدريج ياد او از دل بيرون مى رود. و بر عكس هر قدر به ياد او باشد بر محبّتش افزوده مى گردد، لذا كسانى كه در اين دنيا دلخوشى آنها به ياد خداوند است، هر اندازه كه ياد و توجه آنها به خدا بيشتر و عميق تر شود، محبتشان به خداوند متعال افزون مى گردد.
ب: محبّت خداوند
      «... وَ الَّذينَ امَنُوا اَشَدُّ حُبّاً لِلّهِ»(41)
   دلخوشى ديگر بندگان محبوب خدا، محبّت الهى است، اگر زمانى احساس كنند، دلشان از محبّت خدا خالى گشته، مرگ را براى خويشتن بهتر از دل خالى از محبّت خدا، مى پسندند.